.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
دعوت ناطق نوری از سیاست ورزان طیف های مختلف: تفاوت سلیقه داشته باشید اما همدیگر را تحمل کنید

شمال نیوز: این روزها بیش از هر زمان دیگری در یک دهه گذشته، محل رجوع سیاست ورزان است و چشم امید بسیاری به اوست که پس از درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی بتواند میانداری کند و پرچم اعتدال را به دست گیرد. اگرچه معتقد است با رفتن هاشمی افراد طیف های مختلف پناهگاهی را از دست دادند اما امید مسلمانان و بخصوص شیعه را به مأیوس نشدن می داند و امید دارد خلأ نبود هاشمی مثل خلأ نبود امام و دیگران پر شود.

  به گزارش شمال نیوز ، شفقنا در ادامه مقدمه مصاحبه خود با حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری نوشت:

، حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر ناطق نوری، اگرچه سخت مصاحبه است اما در یک روز برفی بهمن ماه، درست ۳۸ سال پس از ورود امام خمینی به ایران با رویی گشاده و پرحوصله پذیرای جمعی از شفقنایی ها می شود تا از روزهایی بگوید که ایران سراسر امید بود و التهاب برای ایجاد تحولی که اراده کرده بود؛ انقلاب علیه استبداد.

ناطق نوری در این مصاحبه علاوه بر خاطرات روزهای فراموش نشدنی تاریخ، به چگونگی همکاری چهره های مشهور انقلاب که هر یک در نوع تفکر سیاسی با دیگری متفاوت بود، می پردازد و وجود تفاوت را نشان دهنده زنده بودن می داند و از همه فعالان سیاسی طیف های مختلف دعوت می کند تا از آنها الگو بگیرند یعنی تفاوت سلیقه داشته باشند اما همدیگر را تحمل کنند.

او که در حوزه علمیه پذیرای ما بود درباره شفقنا نیز نظرش را بیان کرد و گفت: این رسانه توانسته است به میزان قابل توجهی اثر اعمال گروه های تند و افراطی را خنثی کند که چهره تشیع را در جهان منکوک می کنند و به نوعی شیعه هراسی راه می اندازند. همچنین توانسته است این تفکر را تعدیل کند و تشیع به معنای واقعی آن که نگاه اهل بیت(ع) است را منعکس کند و بسیار هم مفید و اثرگذار بوده است. این اثرگذاری نیز بیشتر مرهون مدیریت و روحیه خود آقای شهرستانی است. الحمدلله ایشان روحیه و نگاه باز و اخلاق خوب و تعامل خوبی با جریانات سیاسی دارد که حکایت از درایت و عقل می کند.

با ما همراه باشید تا دغدغه های امروزِ مردی را بخوانید که سالهاست از حضور مستقیم در سیاست و کارهای اجرایی دوری کرده و امروز سخنانش در طیف های مختلف فکری، بیش از هر زمان دیگری شنیده می شود.

*شما در خاطراتتان اشاره کرده اید که حدود دو ساعت پس از ورود امام(ره) کسی از ایشان خبر نداشت در حالی که شما همراه ایشان و حاج احمد آقا بودید و به دنبال آدرس می گشتید؛ در آن مدت امام نسبت به حضور مردم و استقبالشان صحبتی داشتند یا از اینکه برنامه مشخصی وجود نداشت و مردم منتظر ایشان در بهشت زهرا معطل بودند، گله ای کردند؟

از فرصت استفاده میکنم ، دهه مبارک فجر را تبریک می گویم و بر روح ملکوتی امام (ره) و شهدای انقلاب درود می فرستم و برای ایشان از خداوند متعال علو درجات را خواستارم.

همانطور که اشاره کردید و در کتاب خاطرات بنده هم موجود است ، در آن دو ساعت حوادثی پیش بینی نشده رخ داد که بهر حال جالب است .

قبل از توضیح ماجرا ، لازم است بگویم ما برای مدیریت جمعیت و انتظامات مراسم، ۷۰ هزار نیروی انسانی پیش بینی کرده بودیم که بازوبند انتظامات بسته بودند.

خب این تعداد نیرو کم نبود ، لکن اینقدر جمعیت به بهشت زهرا آمده بودند که عملا این نیروها بی تاثیر شده بودند.

مثلاً اینکه هجوم مردم روی ماشین حامل امام آنقدر زیاد بود که منجر به از کارافتادن موتور و خاموش شدن آن شد.

ولی به هر حال از روز قبل بواسطه مرحوم آقای بازرگان و دوستان ایشان در کمیته استقبال که با دولت بختیار سابقه ارتباط و آشنایی داشتند ، تدبیر شده بود که هلی کوپتری هم برای احتیاط آماده باشد تا در صورت نیاز امام را با آن از محل خارج کنیم.

پس از سخنرانی مشهور ایشان ، طبق برنامه ریزی، جوانها دیواری تشکیل داده بودند که امام بتوانند راحت مسیر منتهی به هلی کوپتر را طی کنند.

طبق برنامه راه افتادیم ، در میانه راه ناگهان نظم جمعیت بهم خورد بگونه ای که همه برای دیدن امام از نزدیک ، به سمت ایشان هجوم آوردند. طبیعتاً صف و آرایش نیروهای انتظامات هم بهم ریخت و شرایط بکلی از دست خارج شد آنهم در شرایطی که از جایگاه فاصله گرفته بودیم و راه مسدود شده بود. از طرف دیگر هلی کوپتر هم بدلیل ازدحام و فشار جمعیت و احتمال وقوع حادثه شروع به پرواز کرد، یعنی ما نه راهی به سمت جلو داشتیم و نه امکان برگشت به جایگاه و فشار هم آنچنان بود که عمامه از سر امام افتاد و تقریبا تمام نیروها از کار افتاده بودند و نه فریاد و نه زور بازو، تاثیری نداشت.

اضطراب و نگرانی بزرگی از خطر جانی برای امام ، همه ی وجود ما را فرا گرفته بود و من واقعاً در مقطعی احساس یأس کردم از اینکه موفق بشویم ایشان را از این هجوم و ازدحام سالم خارج کنیم و تنها چیزی که در آن لحظه های اضطراب به ما امید می داد آرامش خود ایشان بود.

چیزی که واقعاً برای من جالب بود در آن لحظه های پر اضطراب ، آرامش شخص امام و نگاهشان که به آسمان بود. من بعداً تعبیری داشتم که حالت ایشان در آن کشمکش ها مثل کودکی در گهواره بود که در آغوش انبوه مردم عاشق ، ازین سو به آن سو تاب میخورد و انگار نه انگار که در چه شرایطی قرار دارند. البته بعداً که در هلی کوپتر قرار گرفتیم من متوجه یک کبودی زیر چشم ایشان شدم که به نظر می رسید بر اثر فشار و اصابت چیزی بود ، بهرحال ایشان تنها یک جمله فرمودند که ” من احساس کردم توطئه ای باشد.”

بهرحال و با هر مکافاتی که بود ، ایشان به جایگاه برگشتند و اینبار ایشان را سوار بر یک آمبولانس کردیم که بنظرم متعلق به شرکت نفت ری بود.

ایشان و مرحوم حاج احمد آقا از در عقب مخصوص بیمار سوار شدند و من هم آمدم از جلو کنار راننده نشستم و از راننده آمبولانس هم که به نظر جوان متین و در عین حال شجاعی به نظر می رسید ، پرسیدم نحوه استفاده از بلندگو و آژیر را به من بگوید و از او خواستم بدون ملاحظه قبور و جوی های در مسیر از محل خارج شویم. خودم هم پشت بلندگوی آمبولانس اعلام می کردم "آقایان و خانمها کنار بروید ، اگر صدمه ای ببینید مسوولیت آن بعهده ی خودتان است ، حال یکی از علما خوب نیست و باید سریعاً به بیمارستان منتقل شوند.”

بهرحال از بهشت زهرا خارج شدیم و به سمت تهران راه افتادیم ، آنقدری نگذشته بود که دیدیم هلی کوپتر که ما را زیر نظر داشت کمی جلوتر از ما ، در یک فرعی و بیابانی نشست و خب ما هم به سمت آن رفتیم و ایشان مجدداً سوار بر هلی کوپتر شدند.

البته در همین محل هم ، ما جمعیت زیادی را می دیدیم که با سرعت به سمت آمبولانس و هلی کوپتر می دویدند ، ولی در هر حال به خیر گذشت و ما موفق به پرواز شدیم.

روی آسمان هم نمی دانستیم کجا برویم؛ خب برنامه ای نبود ، با حاج احمد آقا صحبت می کردیم که کجا برویم؛ خلبان که می شنید برگشت گفت که «برویم نیروی هوایی». گفتیم که آنجا نمی توانیم برویم؛ بالأخره حکومت بختیار است. در نهایت هم به بیمارستان هزار تخت خوابی رفتیم که بیمارستان امام است. به این علت که من صبح ماشین را نزدیک آنجا پارک کرده بودم و به این فکر افتادم که بالأخره از آسمان و هوا پایین بیاییم و تصمیم بگیریم. بهترین حالت هم این است که ماشین را سوار شویم و ببینیم چه کاری می خواهیم انجام دهیم. در آنجا ماشین را سوار شدیم و حالا باید تصمیم می گرفتیم که کجا برویم. خوشبختانه دیگر ترافیک نبود؛ همه مردم بهشت زهرا بودند و تهران خلوت خلوت بود. چندتا محل از جمله منزل خود ما مطرح شد ولی در نهایت امام فرمودند برویم منزل آقای کشاورز. آقای کشاورز ، داماد و از بستگان آقای پسندیده، اخوی امام بودند. ایشان فرمودند که به آنجا برویم. حالا منزل ایشان کجاست؟ حاج احمد آقا گفت اندیشه در شمیران قدیم که همین شریعتی امروز است. با ماشین در خیابان ها می آمدیم و کنار می ایستادیم؛ احمدآقا پیاده می شد و از مردم می پرسید که اندیشه کجاست؟ هیچ کس هم نمی دانست که امام در این پیکانی است که این بغل پارک کرده است؛ همه یا در مدرسه رفاه اند یا در بهشت زهرا. احمدآقا منزل را بلد بود اما اندیشه را نمی دانست کجاست؛ بالأخره خیابان را پیدا کردیم و به در منزل رفتیم. من در زدم، خانم پیری در را باز کرد چون همه اهل خانه بهشت زهرا بودند. تا در را باز کرد، امام هم پیاده شد. ایشان امام را که دید واقعاً مبهوت مانده بود که خواب می بیند یا در بیداری است. سه نفری داخل منزل رفتیم. امام که به هر حال چند سال تبعید بودند، به آشپزخانه رفت و از این پیرزن، سوالاتی خانوادگی پرسید و احوال خویشاوندان را جویا شد. بعد هم آمدند و نماز را خواندیم. میز کوچکی در آشپزخانه بود و برای ناهار نشستیم. نان و کره ای آوردند و خوردیم. ایشان یکدفعه احمدآقا گفتند که این آقای ناطق، فامیل ما هستند. برای من عجیب بود؛ احمدآقا با خنده و شوخی گفت که «حاج آقا! ایشان چه فامیلی با ما دارد؟ ایشان اهل نور است و ما اهل خمین هستیم». خود من فکر کردم به اعتبار اینکه خانم امام (رحمت الله علیهما) -خانم ثقفی- اهل نور هستند، این را گفته اند، اما امام فرمود که خیر! ایشان داماد آقای رسولی خودمان است. حواس ایشان جمع بود. با اینکه ما در سال ۴۶ ازدواج کردیم و ایشان در تبعید و نجف بودند، اما انگار همه خبرها را داشتند. در آنجا هم صحبتی از بی نظمی و اینکه چرا اینطور شد، نبود؛ گویا پیش بینی می کردند که چنین حادثه فوق العاده ای، حوادث غیرمترقبه ای هم به دنبال دارد.

موضوع دیگری هم که شاید کمتر کسی بداند، این است که کمیته استقبال امام، مدرسه رفاه بود و اینطور برنامه ریزی شده بوده که ورود امام هم به مدرسه رفاه باشد و طبقه دوم آنجا را برای ایشان آماده کرده بودند، اما چطور یکدفعه ایشان در مدرسه علوی مستقر شدند؟ این موضوع هم داستان جالبی دارد. من صبح زود آمدم، ایشان رفاه بود. از منزل به سمت خیابان ایران رفتم؛ مرحوم شهید مطهری و آقای منتظری با همدیگر پایین می آمدند. تا آقای مطهری، من را دید، فرمود که «آقای نوری بیایید» و بعد گفتند که جای مدرسه علوی برای استقبال از امام و آمدن مردم بهتر است چون در ماشین رو دارد و از مدرسه رفاه بهتر است که در کنار علوی شماره یک بود و در باریکی داشت. ایشان خواستند که برویم و مدرسه علوی را ببینیم.

پسر من هم در آنجا درس می خواند و من را هم می شناختند، رفتیم و دیدیم که جای خیلی مناسبی است؛ هم ورودی و هم خروجی دارد که مردم از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج شوند. دفتر آن هم در جای استراتژیکی قرار دارد؛ همین جایی که در فیلم ها نشان می دهد که مردم می آیند و استقبال می کنند. صبح روز سیزدهم، جمعیت در رفاه و علوی شماره یک هستند و منتظرند که ایشان بیاید، سخنرانی یا صحبتی کند و دیداری داشته باشد. اول آمدیم با امام به علوی شماره یک برویم که آقای مطهری، دست ایشان را گرفت و به جای اینکه سمت چپ و در مدرسه برود، به پارکینگ آورد و هیچ برنامه قبلی هم برای آن نبود. کسی هم جرأت نداشت به آقای مطهری چیزی بگوید زیرا ایشان، نزدیک ترین فرد به امام بود و امام ایشان را خیلی قبول داشت.

پیکانی متعلق به فرد دیگری در آنجا بود که سوییچ رویش قرار داشت، من پشت فرمان نشستم و با آقای مطهری، امام را سوار کردیم. از جلوی صف مردم عبور کردیم و کسی هم نفهمید چه کسی در این پیکان است. ایشان را در مدرسه علوی شماره دو مستقر کردیم و خود من پشت میکروفن آمدم و به مردم گفتم که چون اینجا فضا کم و تاریک است، با صلوات به مدرسه علوی تشریف بیاورید. در آن زمان تکبیر باب نبود و همه اینگونه مواقع با صلوات، کار را به انجام می رساندند. مردم آمدند و در آنجا مستقر شدند. این هم یک ربایش و اتفاق دیگری بود که ایشان در آنجا مستقر شدند(با خنده).

آن روزها علاوه بر رفت و آمدها، خطر هم آنجا بود؛ بالأخره گاهی تیراندازی می شد، به ویژه شب های نزدیک به پیروزی انقلاب، تیراندازی و صدای انفجار، فراوان بود. من و مرحوم شهید عراقی، هر کاری انجام دادیم تا ایشان را قانع کنیم که خانه ای نزدیک اینجا تهیه کردیم و شب را در اینجا نمانید؛ از بام راه دارد و مردم هم نمی بینند. شب را نباشید؛ ممکن است حادثه ای رخ دهد، اما قبول نکردند. ایشان معمولاً هم جواب رد که می خواست بدهد، صحبت نمی کرد و دستشان را به علامت نه حرکت می داد و دیگر همه چیز را به هم می ریخت(با خنده). در آن زمان هم دستشان را به همین علامت تکان دادند و ما باز اصرار می کردیم. در نهایت ایشان فرمود که «نه! من اینجا هستم، هیچ حادثه ای اتفاق نمی افتد و اگر کسی نگران است، خودش برود». به ما هم برمی خورد و می گفتیم ما هم هستیم( با خنده).

*در بین چهره های موثر در انقلاب که به رحمت خدا رفته اند (از جمله آقایان منتظری، شریعتی، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، بازرگان، بهشتی، مطهری، طالقانی، مفتح و…) یک ترکیب تفکری متفاوت می بینیم که بعضاً می توانند منتقد یا حتی مخالف یکدیگر باشند. این افراد با چه ساز و کاری، همگرایی را در پیش گرفتند و توانستند انقلاب را به ثمر برسانند؟

این خیلی روشن است؛ با آموزه ای که امام(ره) داشت، همه آنها از ابتدا اهداف مشترکی داشتند؛ نوعاً هم این افراد، شاگردان امام هستند از جمله مرحوم منتظری، مطهری، بهشتی، هاشمی و مقام معظم رهبری. آنها همه از روحانیون و جزو شاگردان امام هستند. روحانیت شیعه بر اساس آموزه های مکتب تشیع، یک دغدغه مشترک را در طول تاریخ داشت و آن مبارزه با ظلم و ظالم و حمایت از عدل و آزادی است. این از خواسته های اصلی شیعیان و تشیع و آموزه ی دینی ماست. امام صادق (ع) می فرماید که «شیعتنا اهل الهدی و اهل التقی و اهل الخیر و اهل الایمان و اهل الفتح و الظفر»؛ به اعتقاد من همین حدیث به این کوتاهی، آن استراتژی شیعه را تعریف می کند. در همین یک جمله که «شیعیان ما اهل هدایت، تقوا و خیر برای جامعه هستند و اهل فتح و ظفر و پیروزی اند». فتح و ظفر در مقابل ناملایمات و همینطور در برابر ظلم و ظالم است یعنی اهل مبارزه و جنگ با فساد و ظلم هستند. این خواسته همه علمای شیعه است. خوشبختانه تاریخ روحانیت شیعه حتی از زمان ائمه (ع) نیز پر از این افتخارات است.

در زمان امام هادی (ع) این عالم شیعی به گونه ای برخورد می کند که متوکل دستور می دهد زبانش را از بن می برند و به شهادت می رسانند. تاریخ دوران غیبت حضرت مهدی (عج) نیز پر از این افتخارات است. به طور مثال مرحوم میرزای شیرازی که آن گونه حرکت می کند یا مرحوم نائینی که آن نگاه را به حکومت دینی و حاکمیت دارد. اصلاً مرحوم نائینی جزو طرفداران و بنیانگذاران این ایده است که باید در زمان غیبت حضرت مهدی (عج) حکومت تشکیل داد . این مسیر تا دوران مدرس، بعد از آن شیخ فضل الله نوری و تا این اواخر مرحوم کاشانی و … ادامه می یابد که امام(ره) هم مکمل همه آنها می شود و همه آنها را به بهترین شکل عینیت می بخشد. این خواسته روحانیت و مشترکات آنها است. همگرایی آنها در این نقاط است از جمله نشر مکتب اسلام و مکتب اهل بیت(ع) که مکتب تشیع هم مکتب اهل بیت(ع) است. در مکتب اهل بیت(ع)، امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با فساد و ظالم و حمایت از مظلوم وجود دارد. اگر بنا باشد این عبارت امیرالمومنین(ع) به امام مجتبی(ع) و امام حسین(ع) که «کونا للظّالم خصما و للمظلوم عونا» را پیاده کنند، چه کسانی باید پیاده کند؟ علما هستند که در صدر جامعه قرار دارند. همگرایی آنها رسالت دینی، مبارزه با ظلم و فساد و رژیم ظالم یا سلطنت و پیروی از دستورات دینی و اسلامی بوده است که همگی از مشترکات آنهاست. در نهایت آموزه های امام هم تشکیل حکومت اسلامی بود. در این مفهوم ، همه آنها مشترک بودند؛ حتی در سخنرانی های مرحوم دکتر شریعتی هم این موضوع مشاهده می شود. در همان تقسیم تشیع صفوی و علوی، تشیع علوی را تشیع زنده، حیات بخش و پویا می داند که مبارزه با ظلم و دفاع از مظلوم در آن است.

وقتی شریعتی از امیرالمومنین(ع) صحبت می کند یا در «فاطمه فاطمه است» از زهرا(س) می گوید، می خواهد از همه آن فریادهای زهرا (س) استفاده کند و نشان دهد که شیعه این است که در مقابل ظلم، غصب و فساد فریاد می زند ولو دختر پیغمبر(ص) باشد ناظر به همین معنی است. طبیعی است که انسان ها بخصوص افراد فهیم و آزاده سلیقه ها و برداشت های مختلفی دارند؛ افتخار شیعه این است که یک مکتب آزاد است. آقای شهید مطهری دیدگاه هایی داشت که گاهی با مرحوم شریعتی تفاوت داشت. آقای بهشتی دیدگاه هایی داشت که ممکن بود این دیدگاه ها از نظر سلیقه ای با دیدگاه مرحوم مطهری همخوان نباشد. به طور مثال امروز مقام معظم رهبری بیان می کنند که با آقای هاشمی ۵۹ سال دوست بودیم و علاوه بر آن امام هم هر دوی آنها را دوست داشت، همواره اتصال آن دو به یکدیگر را برای انقلاب تبیین می کرد و خوشحال بود که این دو هستند. در عین حال رهبری بیان می کند که ما تفاوت دید هم داشتیم. اتفاقاً این تفاوت ها نشان دهنده زنده بودن است چون ممکن است سلایق افراد با همدیگر سازگار نباشد، اما اشتراکات میان آنها بیشتر و همچنین اصولی تر و مبنایی بود.

تشکیل حکومت اسلامی، مبارزه با رژیم فاسد، دفاع از حقوق مردم و پیاده کردن عدالت، همگی اصول هستند که پای آن می ایستند. در سلایق هم با یکدیگر متفاوتند و قابل تحمل هم است، اگر انسان های وارسته ای باشند و آنها بودند. ما هم باید از آنها الگو بگیریم و همین را در جامعه پیاده کنیم یعنی تفاوت سلیقه داشته باشیم، اما همدیگر را تحمل کنیم و در اشترکات با هم باشیم.

*اما گاهی در دوره هایی می بینیم که اختلافاتی از این دست به سرعت تبدیل به بحران می شود. به جز اهداف و خواسته های مشترکی که به آن اشاره کردید، نحوه مواجهه آن افراد با تفکرات و افراد مخالفشان چقدر در این همگرایی توأم با اختلاف نظر موثر بوده است و این مواجهه با تفکرات مخالف به چه شکلی بود؟ به طور قطع این افراد، هر کدام مجموعه ای از مریدانی داشتند که از نظر فکری به شدت به آنها وابسته بودند؛ آنها چطور طرفدارانشان را مجاب می کردند که بدون درگیری بر هدف واحد متمرکز شوند؟

همانطور که شما اشاره کردید، هر کدام طرفدارانی داشتند و امروز هم به همین شکل است که شخصیت های صاحب اندیشه و فکر یا یک حزب، گروه یا طیف سیاسی طرفدارانی دارند. هنر مدیران جریانات سیاسی باید این باشد که در درجه اول، خودشان وارسته، عاقل و با تدبیر باشند. «الناس علی دین ملوکهم» مردم تابع آن رهبرانند؛ اگر رهبران ظرفیت داشته باشند و به تعبیر بنده که بسیار از آن استفاده می کنم، اگر سعه صدر داشته باشند، برای خدا هم کار کنند و قاعده بازی را هم بلد باشند، این اختلاف ها مدیریت می شود. مشکل ما در جامعه این است که عمدتاً این قواعد و ضوابط تعامل با اندیشه های متفاوت را بلد نیستیم و باید بدانیم که امکان ندارد همه مثل هم بیاندیشند. اصلاً این غلط است که همه مثل هم باشند و مانند ربات کار کنند؛ در آن صورت جامعه مرده است. همواره اندیشه ها و دیدگاه های مختلف وجود دارد و انسان ها نیز حرف و استدلال دارند، این استدلال ها باید مطرح شوند یا طرف مقابل می پذیرد یا نمی پذیرد که اگر هم نپذیرفت، دعوایی در بین نیست، هر کدام سلیقه خود را دارند. امام(ره) جمله ای دارد که می فرماید: «اگر همه انبیا در یک زمان هم بودند، حتما دعوایشان نمی شد چون در آن نفس و منیت نیست». وقتی خدا باشد، خدایی که یکی است و همه برای خدا کار کنیم، دیگر دعوا نخواهد شد و در مرحله دوم، اگر این وحدت کلمه را به زیرمجموعه های خود نیز منتقل کنند که می کردند، بحران ایجاد نخواهد شد. این بزرگان مورد گفت وگوی ما حتی در زمان داشتن اختلاف سلیقه، آنجا که پای انقلاب، اصول و مبارزه با رژیم شاه به میان می آمد، دیگر آقای مطهری و بازرگان امضای مشترک می دادند. با تحقیق در مدارک انقلاب دیده می شود که در یک مورد خاص، فقط مرحوم مطهری و بازرگان امضای مشترکی برای اعلامیه دادند، در حالتی که از نظر سلیقه و دیدگاه ها بین این دو فاصله فراوانی بود. اما مشترکات آنها هم فراوان بود و پای آن مشترکات هم می ایستادند. خدا هم که در میان باشد، دیگر دعوایی بین آنها نیست. این مفهوم را به زیرمجموعه خود نیز منتقل می کردند و بدنه هم می پذیرفتند. حال به سوال شما بپردازیم که چرا امروز نه؟ اتفاقاً امروز هم همین روحیه و روش امکان تحقق دارد. در صحبتی که اخیراً داشتم اشاره کردم که ما سلایق مختلفی داریم و می توانیم داشته باشیم، اما در مشترکات می توانیم و باید با هم باشیم؛ در مفترقات هم با یکدیگر بحث کنیم یا قانع می شویم یا نمی شویم. لازم هم نیست حتما طرف مقابل را قانع کنیم، اما معنای قانع شدن این نیست که مقابل هم قرار بگیریم؛ در نهایت این است که لکم دینکم ولی الدین. دیگر به هم تهمت نزنیم، دروغ نگوییم، تحمیل نکنیم؛ واقعا می شود این کار را انجام داد کما اینکه در دوره انقلاب به خاطر آن آموزه امام(ره) و آن اهداف مقدس، این کار انجام می شد. هنوز هم اهداف، مقدس است، نگهداری این انقلاب، بسیار مقدس است و مسوولیت ما از آنها بسیار بیشتر است. پیشگامان انقلاب، احداث کردند و ما باید نگهدارنده باشیم. در روز قیامت، کار ما سنگین تر است که چرا این امانت را نگهداری نکردید.

*پرسشی از منظری دیگر وجود دارد که گرچه این چهره ها با محوریت رهبری حضرت امام خمینی و تحت لوای ایشان فعالیت می کردند، اما آیا فضا طوری بود که به امام انتقاد کنند یعنی امام را به عنوان محور انقلاب نقد می کردند و اشکالات هم را متذکر می شدند یا فضا فقط تأیید و تقدیس بود؟ نحوه بیان انتقادها به چه شکلی بود و آیا خاطره ای از آن دارید؟

اساساً روحیه امام این طور بود که از تملق و اینکه ایشان را قدیس فرض کنند و تقدیسش کنند، بدش می آمد. همین جا یک خاطره برایتان بگویم. مجلس اول در سال ۵۹ تشکیل شد. بنده هم جزو نمایندگان مجلس اول بودم. امروز هم این مرسوم است که در هر دوره ای پیش از تشکیل مجلس، همان اولین روزها خدمت رهبر می رسند. وقتی می گویم مجلس اول یعنی نمایندگانی چون مرحوم باهنر که هر کدام خود، وزنه و شخصیت های بزرگی بودند از جمله رهبری، آقای هاشمی، مرحوم بازرگان، مرحوم سحابی، مرحوم رجایی و شخصیت های بزرگ دینی و سیاسی دیگر. ما خدمت امام(ره) رسیدیم. سخنران مرحوم فخرالدین حجازی به عنوان نماینده اول تهران بود یعنی مرحوم آ?

ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.123 seconds.